نهان شدن. مستور، مخفی، پوشیده گردیدن. تغریب. (منتهی الارب) : گر از چشم سرت گشته ست پنهان بچشم عقل در هست او مشهّر. ناصرخسرو. رویش اندر میان ریش تو گفتی پنهان گشته است زیر جغبت کفتار. نجمی. و رجوع به پنهان گردیدن و پنهان شدن شود
نهان شدن. مستور، مخفی، پوشیده گردیدن. تغریب. (منتهی الارب) : گر از چشم سرت گشته ست پنهان بچشم عقل در هست او مُشهَّر. ناصرخسرو. رویش اندر میان ریش تو گفتی پنهان گشته است زیر جغبت کفتار. نجمی. و رجوع به پنهان گردیدن و پنهان شدن شود
پوشیده داشتن. مستور داشتن. اخفاء. تزکین. اکتتام. (منتهی الارب). الطاط. (منتهی الارب). تخبئه. تخبیه. (تاج المصادر بیهقی). کتم. کتمان. مکاتمه. استخفاء. اسرار. اهماج: این حدیث را پنهان دار و با کسی مگوی که سخت بد بود. (تاریخ بیهقی ص 685). فضل را هر چند که پنهان دارند آخرآشکار شود چون بوی مشک. (تاریخ بیهقی). این خبر را پنهان داشته و آشکار نکردند. (تاریخ بیهقی ص 288). راز پنهان نداشت هیچ نسیب در غم و علت از حبیب و طبیب. سنائی. بیار آن ماه را یکشب در این برج که پنهان دارمش چون لعل در درج. نظامی. سخنی دارم و آن از تو ندارم پنهان ز آنکه هرگز نکند سوخته پنهان آتش. اثیر اومانی
پوشیده داشتن. مستور داشتن. اخفاء. تزکین. اکتتام. (منتهی الارب). الطاط. (منتهی الارب). تخبئه. تخبیه. (تاج المصادر بیهقی). کتم. کتمان. مکاتمه. استخفاء. اسرار. اهماج: این حدیث را پنهان دار و با کسی مگوی که سخت بد بود. (تاریخ بیهقی ص 685). فضل را هر چند که پنهان دارند آخرآشکار شود چون بوی مشک. (تاریخ بیهقی). این خبر را پنهان داشته و آشکار نکردند. (تاریخ بیهقی ص 288). راز پنهان نداشت هیچ نسیب در غم و علت از حبیب و طبیب. سنائی. بیار آن ماه را یکشب در این برج که پنهان دارمش چون لعل در درج. نظامی. سخنی دارم و آن از تو ندارم پنهان ز آنکه هرگز نکند سوخته پنهان آتش. اثیر اومانی
اختفاء. اکتتام. جبوء. جباء. اختباء. انّماس. (منتهی الارب). مخفی شدن. پوشیده شدن. استخفاء. اجتنان. تذعلب. اکتنان. ضب ء. ضبوء. (منتهی الارب) (صراح). استسرار. (زوزنی) (منتهی الارب). اذلیلاء. (منتهی الارب). تواری. (زوزنی). کمون. (دهار). اغتماد. ضمر. تأبق. روی درکشیدن. نرز. تزأزء. اندساس. (زوزنی). انکماء. (زوزنی). خفاء. خمر. مخامره. (تاج المصادر بیهقی). خنس. خنوس. (دهار). انتماس. اکتمان. ترج. طملسه. اضطباء. انقباع. استتار. عبط. اعتباط. اطلاع (از اضداد است). تعفق. طبر. ضؤب. عزوب. تکثم. طلوع (از اضداد است). غایب گشتن. تخدّر. اندفان. خجخجه. تدفّن. تدافن. (منتهی الارب) : جعدی سیاه دارد کز گشنی پنهان شود بدو در سر خاره. رودکی. بجائی که پنهان شود آفتاب بدان جایگه ساخت آرام و خواب. فردوسی. همه خود مر او را بفرمان شدند بدان از جهان پاک پنهان شدند. فردوسی. بدل گفت پنهان شود آفتاب شب آید شود گاه آرام و خواب. فردوسی. پس تل درون، هر سه پنهان شدند از اندیشۀ جان غریوان شدند. فردوسی. همان به که پنهان شوم زاژدها کنم تاج و تخت کیانی رها. فردوسی. شب شودپنهان چو گردد نور خورشید آشکار. معزی. مور وماهی را بر خاک و بدریا در نیست پنهان شدن از وی بشب تاری. ناصرخسرو. تا تو پیدا آمدی پنهان شدم زانکه با معشوق پنهان خوشتر است. عطار. مهر درخشنده چو پنهان شود شب پره بازیگر میدان شود. ؟
اختفاء. اکتتام. جبوء. جباء. اختباء. انِّماس. (منتهی الارب). مخفی شدن. پوشیده شدن. استخفاء. اجتنان. تذعلب. اکتنان. ضب ء. ضبوء. (منتهی الارب) (صراح). استسرار. (زوزنی) (منتهی الارب). اذلیلاء. (منتهی الارب). تواری. (زوزنی). کمون. (دهار). اغتماد. ضمر. تأبق. روی درکشیدن. نرز. تزأزُء. اندساس. (زوزنی). انکماء. (زوزنی). خفاء. خمر. مخامره. (تاج المصادر بیهقی). خنس. خنوس. (دهار). اِنتماس. اکتمان. ترج. طملسه. اضطباء. انقباع. استتار. عبط. اعتباط. اطلاع (از اضداد است). تعفق. طبر. ضؤب. عزوب. تکثم. طلوع (از اضداد است). غایب گشتن. تخدّر. اندفان. خجخجه. تدفّن. تدافن. (منتهی الارب) : جعدی سیاه دارد کز گشنی پنهان شود بدو در سر خاره. رودکی. بجائی که پنهان شود آفتاب بدان جایگه ساخت آرام و خواب. فردوسی. همه خود مر او را بفرمان شدند بدان از جهان پاک پنهان شدند. فردوسی. بدل گفت پنهان شود آفتاب شب آید شود گاه آرام و خواب. فردوسی. پس تل درون، هر سه پنهان شدند از اندیشۀ جان غریوان شدند. فردوسی. همان به که پنهان شوم زاژدها کنم تاج و تخت کیانی رها. فردوسی. شب شودپنهان چو گردد نور خورشید آشکار. معزی. مور وماهی را بر خاک و بدریا در نیست پنهان شدن از وی بشب تاری. ناصرخسرو. تا تو پیدا آمدی پنهان شدم زانکه با معشوق پنهان خوشتر است. عطار. مهر درخشنده چو پنهان شود شب پره بازیگر میدان شود. ؟
پوشیدن نهفتن نهان کردن پنهان ساختن پنهان داشتن راز کردن اسرار اخفاء کنم کتمان. یا رو پنهان کردن، خود را از داین یا محصل و مامور دیوانی و امثال آن نهفتن، یا روی در پرده تراب پنهان کردن، مردن
پوشیدن نهفتن نهان کردن پنهان ساختن پنهان داشتن راز کردن اسرار اخفاء کنم کتمان. یا رو پنهان کردن، خود را از داین یا محصل و مامور دیوانی و امثال آن نهفتن، یا روی در پرده تراب پنهان کردن، مردن
باپیچ و خم شدنپیچنده گشتن: اقلعط الشعر اقلمطاطا پیچان گشت موی، مضطرب شدن بی آرام گشتن مشوش شدن از غمی یا دردی: پر از درد شد شه ز تیماراو دلش گشت پیچان ز کرداراو... (فردوسی)
باپیچ و خم شدنپیچنده گشتن: اقلعط الشعر اقلمطاطا پیچان گشت موی، مضطرب شدن بی آرام گشتن مشوش شدن از غمی یا دردی: پر از درد شد شه ز تیماراو دلش گشت پیچان ز کرداراو... (فردوسی)
پنهان شدن: تشویش، پنهان کردن چیزی: نیات بد - لوک اویتنهاو اگر خواب ببینید که خود را پنهان میکنید، بیانگر آشفتگی روحی شما است. اگر دختری در خواب چیزی را پنهان کند، یعنی مورد اتهام دیگران قرار میگیرد.
پنهان شدن: تشویش، پنهان کردن چیزی: نیات بد - لوک اویتنهاو اگر خواب ببینید که خود را پنهان میکنید، بیانگر آشفتگی روحی شما است. اگر دختری در خواب چیزی را پنهان کند، یعنی مورد اتهام دیگران قرار میگیرد.